- حب افرنجی (حَبْبِ اِ رَ)
سیفیلیس. مبارک. شجر. ضأر. کوفت. داود ضریر انطاکی در تذکره در ذیل کلمه نار فارسی گوید: و یضارب الحب الافرنجی لأن الاطبّاء لم تذکره بمفرده بل الحقوه به (ای الحقوا حب الافرنجی بنار فارسی) و هو جهل. و کان حقه ان تذکر فی حرف الحاء ولکن عاده الشیخ ان یذکر کل ّ مرض و ما الحق به فی حرفه. و یعرف فی مصر بالمبارک تفاؤلاً و عند بعض العرب و الحجاز بالشجر و هو مرض عرف من اهل افرنجه اوّلاً و تناقل عن قریب بجزیرهالعرب سنه سبع و ثمانمائه و تزاید حتی کثر فلنبسط الکلام علیه لعموم البلوی به، تبرعاً ﷲ عزّوجل ّ. فنقول: هو مرض یعدی بمجرد العشره و اسرع ما یفعل ذلک بالجماع و مادّته من الاخلاطکلها فیکون من الدّم و علامته ان یکبر و یستدیر و تشتد حمرته جدّاً و ینزف الدم و الرّطوبه مع التهاب و حکه. و عن الصفراء و علامته ما ذکر مع قله الرطوبه و زیاده الحدّه و الصفره و سمّی بمصر الضأر. و عن البلغم و علامته الافترّاش و عدم الحکه و کثره الرطوبه و بیاضها. و عن السّوداء و علامته الجفاف و الصلابه و الکموده و قد یترکّب من اکثر من واحد و علامته اجتماع ما ذکر. و اوّل ما یفسد به البدن من الخلط یدخل فی العروق فیحدث الکسل و الثقل و الحمّی ̍. و الحار منه یحدث الضربان فی المفاصل ثم ّ ینفس (؟) من محل ّ واحد و یسمی امه. و اخبثه ما بدء بالمذاکیر و المغابن. و جهله الاطباء تبداء هذا بالمراهم المدمله فیختم (؟) فیدیر علی البدن فلیحذر من ذلک، و پس از آنکه علاجهای بسیاری برای این بیماری می نویسد، گوید: و مما ینفع منه طبیخ العذبه مع السّنا و اما مایستعمل من مرائر البقر فخطر و کذا اکل الزئبق المعمول بدقیق الحنطه و الکرکم و الکبریت و اللبان و السلیمانی حباً کالحمص و دهنهم (؟) الاطراف بها ایضاً کل ّ ذلک خطر جداً و ربما نجح و افاد اذا صادف قوه المزاج و کثیراً ما یعقب تنافیس (؟) الاطراف و ضربان المفاصل فاعرفه واﷲ اعلم. (ج 2 ص 49). و چنانکه مشهود شد استعمال زئبق نیز در آن وقت در این بیماری کشف شده بوده است لکن صاحب تذکره میگوید در آن خطر است و اگر مصادف با قوت مزاج شد ممکن است مایۀ نجاح گردد. ولکن نار فارسی سیفیلیس نیست، چنانکه ضریر انطاکی نیز متوجه این معنی بوده است. وشاید نار فارسی آن بیماری باشد که به فارسی آنرا آتشک گویند. و مرض منفور سیفلیس تحفۀ تمدن اروپاست
